آيات گذشته، ابتدا كيفركساني كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا ميدهند ولي چهار شاهد بر گفته خود نميآورند را بيان داشت. آنگاه موضوع «لعان» را مطرح ساخت كه مربوط به ايراد اتهام از ناحيه شوهر ميباشد و طي مراسم خاصي انجام ميشود. تفصيل اين موضوع را در قسمت قبل خوانديم. آنچه در اين قسمت و در ادامه ميخوانيد مربوط به يك جريان تاريخي در همين زمينه است و آن تهمت و نسبت ناروايي است كه برخي مسلمانان در باره يكي از همسران پيامبر اكرم(ص) شايع ساختند و بدين ترتيب گناه بزرگي را بر خود خريدند.
انّ الذين جاؤوا بالإفك عصبة منكم، لا تحسبوه شرّا لكم بل هو خير لكم، لكلّ امرئٍ منهم ما اكتسب من الإثم و الّذي تولّي كبرَه منهم له عذاب عظيم لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين لو لا جاؤوا عليه بأربعة شهداء فاذ لميأتوا بالشهداء فأولئك عند اللّه هم الكاذبون» «آيات 11 ـ 13»
«إفْك»: برخي «افك» را به معناي دروغ بزرگ دانستهاند و برخي ديگر، هر نوع دروغي را افك شمردهاند. يعني هر چيزي كه از شكل واقعي و طبيعياش به گونهاي ديگر در آورده شود و برخلاف واقع نمايان گردد. و اين معنايي عام و كلي است كه مصاديق مختلفي دارد. مثلاً به بادهايي كه از غير مسير اصلي خود حركت ميكنند «مؤتفكة» گفته ميشود. ضمنا «الف و لام» در «ألافك» در آيه مورد بحث، از نوع «عهد» است كه اشاره به دروغ معين و مشخصي دارد كه همان نسبت ناروا به يكي از زنان پيامبر(ص) ميباشد.
سه آيه مورد بحث، ضمن اشاره به جريان افك و بانيان آن و سوءاستفادهاي كه منافقان از آن ميكردند و مردم نيز ناآگاهانه موجب گسترش بيشتر آن ميشدند، آنان را به علت موضعگيري ناصحيح در مقابل جريان شايعهسازي، آن هم نسبت به خانواده پيامبر اكرم(ص)، مورد سرزنش قرار ميدهد.
«عُصْبة»: به جماعت و دستهاي كه هماهنگ و همدست باشند، «عصبه» گفته ميشود و در اينجا گوياي اين معناست كه اينان دستهاي همداستان و هماهنگ بودند كه اين دروغ بزرگ را منتشر ساختند.
«تولّي» در اينجا به معني عهدهدار شدن و در دست گرفتن است. چنان كه «كبر» به معناي «بخش عظيم» ميباشد. از اينرو «الذّي تولّي كبره» يعني آن كسي كه بخش عمده تهمت را عهدهدار و مرتكب شد.
«لولا» در اصل به معناي تحريك و تشويق بر كاري است و در اينجا چون بر فعل ماضي («سمعتموه» و «جاؤوا») در آمده است معناي سرزنش و توبيخ را ميدهد. يعني چرا مؤمنين وقتي اين حرف را شنيدند گمان خير نبردند و نگفتند اين تهمت آشكار است؟! و آنها كه چنين نسبتي دادند اگر راست ميگفتند چرا چهار شاهد بر ادّعاي خودشان نياوردند؟!
چنان كه اشاره شد اين سه آيه، سرآغاز دستهاي از آيات ميباشد كه به موضوع «إفك» ميپردازد. تهمت بزرگي كه توسط برخي شايعهسازان به يكي از زنان پيامبر(ص) وارد شد و منافقان نيز از اين جريان سوءاستفاده كرده و پيامبر اكرم(ص) نيز سخت ناراحت بودند. اين مسأله در تاريخ به جريان «إفك»
معروف شد كه از تعبير خود قرآن گرفته شده است. اين جريان كه تفصيل آن را خواهيم آورد، به همراه مسايل مربوط به آن، 16 آيه از اين سوره را به خود اختصاص داده است.
اين آيات هر چند در ادامه آياتي كه حكم «قذف» را بيان ميكرد قرار گرفته است اما همان گونه كه از روايات مربوط به آن نيز بر ميآيد، لزوما به اين معنا نيست كه بعد از آن آيات نيز نازل شده است و ميتوان گفت كه پيش از نزول حكم قذف نازل شده است. البته توبيخ شايعهسازان مبني بر اينكه چرا بر گفته خود چهار شاهد نياوردند اين احتمال را تقويت ميكند كه اين آيات پس از آيات حدّ قذف نازل شده است. سه آيه مورد بحث، ضمن اشاره به جريان افك و بانيان آن و سوءاستفادهاي كه منافقان از آن ميكردند و مردم نيز ناآگاهانه موجب گسترش بيشتر آن ميشدند، انتظاري كه از مردم در برخورد با اين توطئه وجود داشت را يادآور ميشود و آنان را به علت موضعگيري ناصحيح در مقابل جريان شايعهسازي، آن هم نسبت به خانواده پيامبر اكرم(ص)، مورد سرزنش قرار ميدهد.
آنچه از روايات موجود در باره اين مسأله و گفتههاي مفسران استفاده ميشود به اجمال اين است كه يكي از زنان پيامبر(ص) توسط گروهي هماهنگ و همداستان، مورد تهمت قرار گرفت و اين سخن دهان به دهان ميگشت و منافقان و برخي بيماردلان در جهت گسترش آن تلاش ميكردند، اما اينكه كدام يك از بانوان پيامبر(ص) مورد تهمت قرار گرفته بودند، ميان راويان و مفسرين شيعه و سني اتفاق نظر وجود ندارد. سُنّيان آن را مربوط به عايشه ميدانند. برخي از مفسران شيعه نيز همين گفته را از اهل سنت پذيرفته و در شأن نزول آيه آوردهاند. ولي در روايات شيعه، اين جريان مربوط به همسر ديگر پيامبر(ص) «ماريه قبطيه»، مادر ابراهيم دانسته شده است. در خود اين آيات حتي اشارهاي نيز به اينكه اين توطئه در مورد كدام
آنان كه مرتكب اين تهمت شدند و اين توطئه را دامن زدند گروهي همداستان از ميان خود شما مسلمانان بودند.
يك از همسران پيامبر(ص) شكل گرفت وجود ندارد. قرآن تنها به موضوع «افك» به عنوان يك جريان مشخص اجتماعي اشاره ميكند كه طبعا همه مسلمانان با شنيدن آيات، ميدانستند مربوط به كدام رويداد است. مفسّر گرانقدر، علامه طباطبايي، هر دو گفته يادشده را مورد اشكال ميشمارد و لذا بدون اينكه مشخص كند اين جريان مربوط به چه كسي بوده است، به شرح آيات ميپردازد.
به هر حال، لازم مينمايد پيش از پرداختن به شرح آيات، اجمالي از هر دو گفته را بازگو كنيم؛ با اين يادآوري كه آنچه از عايشه در اين خصوص نقل شده است هر چند تفصيلي بيشتر و ظاهري مقبولتر و شهرتي فزونتر دارد اما بايد گفت گزارشي كه منابع شيعي دادهاند بيشتر مورد اعتماد است و داراي اشكال كمتري ميباشد. انگيزههاي سياسي در جعل اصله قضيه يا پر و بال دادن به آن، در نقل عايشه بيشتر به چشم ميخورد؛ بويژه كه ناقل آن نيز خود او است.
از جمله اشكالات عمده گفته نخست، آن گونه كه عايشه بازگو نموده است، تعارض آن با مقام و جايگاه عصمت پيامبر اكرم(ص) است. البته گفته دوم نيز اشكالاتي را به همراه دارد؛ مگر اينكه گفته شود نقل دوم به صورت ناقص و خلاصه، صورت گرفته است. چنان كه ميتوان گفت اصل قضيه مربوط به عايشه بوده ولي پر و بال دادن به آن چيزي است كه خارج از اصل موضوع صورت گرفته است بويژه كه در اين نقل، عايشه از يك سو شأن و جايگاه خويش را بالا ميبرد و از سوي ديگر مقام والاي پيامبر(ص) و جايگاه عصمت آن حضرت(ص) ناديده گرفته ميشود.
خلاصه جرياني را كه عايشه نقل ميكند اين است كه پيامبر(ص)، هميشه هنگام سفر، يكي از همسران خود را به همراه ميبرد. در يكي از جنگها قرعه به نام من افتاد و حضرت(ص) نيز مرا همراه خود برد، و چون اين سفر بعد از نزول آيه حجاب بود، من در كجاوهاي بودم. هنگام برگشتن، شبهنگام به
نزديك مدينه رسيديم. كاروان براي استراحت ايستاد و من به تنهايي براي انجام كاري از كاروان فاصله گرفتم. وقتي بازگشتم، ديدم كاروان رفته است. آنان با اين گمان كه من درون كجاوه خود هستم، محمل را بر شتر گذاشته و آنجا را ترك كرده بودند. من همان جا ماندم. يكي از لشكريان به نام «صفوان» نيز از قافله باز مانده بود. صبحگاه مرا كه ديد شناخت و بدون اينكه حتي كلمهاي با من سخن بگويد شترش را خواباند تا سوار شوم. سوار شدم و او مهار شتر را گرفته و از پيش حركت كرد تا به كاروان رسيديم. اين صحنه موجب شد كه عدهاي به شايعهسازي و تهمت زدن بپردازند.
نخستين فراز اين آيات در صدد افشاي گروهي است كه به اين توطئه دست زدند و مسلمانان را به آفتهاي خطرناكي متوجه ميكند كه از داخل خود جامعه اسلامي برميخيزد و رشد ميكند.
رسول خدا(ص) همسري به نام «ماريه» داشت كه بزرگ مصر او را به همراه غلامي به نام «جريح» به او اهداء كرده بود و معروف به «ماريه قبطيه» گشت. پيامبر(ص) از ماريه داراي فرزندي به نام ابراهيم شد كه چند سال بعد وفات كرد. هنگام وفات ابراهيم، پيامبر(ص) شديدا غمگين بودند. عايشه به گونهاي جسارتآميز به پيامبر(ص) گفت: چرا اين قدر ناراحتي؟ ابراهيم كه واقعا فرزند تو نبود، بلكه فرزند «جريح قبطي» بود!
بر اساس اين نقل، پيامبر(ص)، علي(ع) را در پي كشتن جريح فرستاد. حضرت(ع) نيز رفت ولي معلوم شد جريح اصلاً فاقد توانايي اين كار بوده است، و لذا علي(ع) برگشت. البته لازم به يادآوري است كه دستور پيامبر(ص)، چنان كه در روايت نيز آمده است(1)، تنها به خاطر ترساندن عايشه بود تا با مواجه شدن با
دستور پيامبر(ص) به كشتن انساني بيگناه، دست از ايراد اتهام بكشد ولي او اعتنايي نكرد. و الاّ پرواضح است كه پيامبر اكرم(ص) از واقعيت امر و بيگناهي جريح مطلع بود، و علي(ع) نيز اگر دستور پيامبر(ص) قطعي بود، حتما جريح را ميكشت و بدون اقدام برنميگشت.
در روايات ديگر در خصوص گفته دوم، يعني ايراد اتهام از طرف عايشه به ماريه، اضافه شده است كه افرادي ديگر نيز در اين جريان، عايشه را همراهي و كمك ميكردند. بر اين اساس ناسازگاري گزارش دوم با ظاهر آيه نيز برطرف ميشود، چرا كه در آيات مورد بحث تصريح شده كه اين كار توسط گروهي همداستان صورت گرفت، در حالي كه ظاهر گزارش دوم اين است كه تنها عايشه بود كه چنين اتهامي را وارد ساخته بود. به هر صورت هدف اصلي، توجه به مفاد خود آيات و نكات درسآموز آنهاست.
«انّ الّذينَ جاؤُوا بالإفك عصبةٌ منكم»
اصل جريان افك را مسلمانان ميدانستند و با روشن شدن واقعيت فهميدند كه اين توطئهاي شوم براي بدنام كردن پيامبر اكرم(ص) بود و لذا نيازي به بازگو كردن آن وجود نداشت. آيه شريفه نيز بدون پرداختن به خود موضوع از آغاز به افشاگري عليه
از يك جامعه اسلامي رشديافته انتظار ميرود در برخورد با جريانات مشكوك و دسايس احتمالي، هوشياري و متانت خود را حفظ كند و از اينكه ناخواسته ابزار دست دشمن قرار گيرد، پرهيز نمايد.
توطئهگران و توبيخ كساني ميپردازد كه به اين جريان دامن زدند. فراز ياد شده يادآور ميشود آنان كه مرتكب اين تهمت شدند و اين توطئه را دامن زدند گروهي همداستان از ميان خود شما مسلمانان بودند. اينان به هدف مخدوش ساختن آبرو و چهره پيامبر(ص) همدستي كرده و طرح چنين توطئهاي را ريخته و به آن دامن زدند. اينها افرادي بيرون از جامعه اسلامي و در خارج از مرزها نبودند. از كساني بودند كه در ظاهر ادّعاي ايمان دارند. گفته آنان نيز با نگاه ظاهربين و سادهانديش جمعي از مؤمنان پذيرفته شد و مقبول طبع سستايماناني گشت كه آگاهي لازم به دسيسههاي دشمناني كه لباس دوست را بر تن كردهاند را نداشتند.
طبعا در اين جريان، پيامبر اكرم(ص) بيش از همه دچار اندوه و نگراني شده بود و جمع ديگري از ياران حضرت(ص) نيز ناراحت بودند، ولي نخستين فراز اين آيات در صدد افشاي گروهي است كه به اين توطئه دست زدند و اين جمله نميخواهد دل پيامبر(ص) و ياران او را تسلّي دهد؛ به اين بيان كه اينها از خود شما بودند. ناراحت نباشيد! بلكه مسلمانان را به آفتهاي خطرناكي متوجه ميكند كه از داخل خود جامعه اسلامي برميخيزد و رشد ميكند. دستهاي توطئهگر و همفكر كه به توطئهچيني مشغولند، و تودهاي ساده و غافل كه زمينه نفوذ اين عناصر و مقبوليت آنان و مؤثر افتادن نقشهها و توطئههاي آنان را فراهم ميسازند. مردمي كه به راحتي فريب دشمن را ميخورند و دروغها و شايعات ساخته و پرداخته محافل دشمن و دستهاي مرموز در آنان كارگر ميافتد و حتي پاكترين و مقدسترين نهادهاي اجتماعي خويش را دستخوش بدگماني و توهّمات «خودساخته» يا «دشمنساخته» قرار ميدهند.
شما مردان و زنان مؤمن، چرا وقتي اين تهمت را شنيديد دچار بدگماني شديد و گمان خير در باره يكديگر نبرديد و نگفتيد كه اين دروغ آشكاري است!
«لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم»
دومين فراز آيه تأكيد بر واقعنگري و توجه دادن به اين حقيقت است كه شما اين جريان را براي خودتان شرّ مپنداريد؛ اين به خير و نفع شماست. پرسشي كه وجود دارد اين است كه اين فراز خطاب به چه كساني است؟ در جمله قبل كه فرمود تهمتزنندگان، دستهاي از خود «شما» هستند؛ روشن بود كه خطاب به مسلمانان است. حال در اين جمله ميگويد: «شما» اين جريان را شرّ براي خودتان تلقي نكنيد؛ اين براي «شما» خير است.
برخي مخاطب آن را كساني چون عايشه، صفوان و افرادي كه در اين جريان، ناراحت و اندوهگين بودند، شمردهاند، و لذا از اين جهت با جمله قبلي تفاوت دارد و معناي آن، اين خواهد بود كه اين توطئه در واقع به نفع اينان و در جهت و خير و صلاح آنان پايان خواهد يافت چراكه خداوند تعالي آنان را تبرئه خواهد نمود و به علت بردباري و خويشتنداري، پاداش خواهند گرفت و تهمتزنندگان دچار كيفر خواهند شد.
برخي نيز اين احتمال را مطرح ساختهاند كه مخاطب جمله مورد بحث، خود مرتكبين تهمت ميباشند؛ به اين بيان كه شما اين توبيخ و تأديب را براي خودتان شرّ محسوب نكنيد بلكه به خير و صلاح شماست؛ چراكه شما را به توبه باز ميدارد و باعث ميشود دوباره مرتكب چنين گناهي نشويد. بر اين اساس ضمير«لا تحسبوه» مربوط به مجموع سرزنشي ميشود كه از اين آيات استفاده ميشود و نه «افك» كه در فراز پيشين آمده بود.
اينها تنها دو احتمال بيش نيست كه برخي مفسّران مطرح ساختهاند. معناي صحيح، همان است كه علاّمه طباطبايي نيز قائل شده است. توضيح اينكه، مخاطب اين فراز از آيه نيز همانند فراز قبلي، عموم جامعه اسلامي است؛ هرچند برخي از آنان داراي ايماني ظاهري بودند. اين به صلاح يك جامعه صالح است كه صف افراد ناباب و فاسد از ديگران متمايز شود تا در جهت اصلاح آنها توجه و تلاش لازم صورت گيرد. بويژه در جامعه صدر اسلام كه متصل به وحي بود، چنين رويدادهايي موجب نزول وحي و تذكرات الهي براي زدودن غفلت و سهلانگاري بود و اين خود، خير و بركت بزرگي به شمار ميرود. بر اين اساس، تفكيك ميان ضماير موجود در اين جملات، امري نادرست است.
گواه معناي سوّم، جمله بعدي آيه است كه همه افراد شركتكننده در اين جريان را به اندازه دخالت و مسؤوليتشان گنهكار ميشمارد و تصريح ميكند كه هريك از آنان بار گناه، خود را بر عهده دارد. و روشن است كه گناه عبارت از اثر ناپسندي است كه به خاطر ارتكاب معصيت، براي شخص گنهكار بر جاي ميماند. اين افراد با اين گناهي كه مرتكب شدند شناخته شده، و صف آنان از ديگران تميز داده شد و عليرغم آنچه در نظر داشتند كه چهره پيامبر اكرم(ص) را خدشهدار كنند، خودشان به رسوايي كشيده شدند.
«لكّل امرئٍ منهم ما اكتسب من الاثم و الذّي تَولّي كِبْرَهُ مِنْهُم له عذاب عظيم»
پس از معرّفي بانيان اين جريان به عنوان گروهي از خود مسلمانان و تأكيد بر اينكه اين واقعه به نفع شماست، اينك يادآور ميشود اينهايي كه مرتكب اين تهمت شدند، هريك به فراخور كار خود به گناه آلوده شدهاند ولي آن كس كه مسؤوليت اصلي اين توطئه را بر عهده داشت عذابي بزرگ دارد. همه در اين گناه شريكند ولي مسبّب اصلي آن، مسؤوليت دوچنداني دارد كه بايد پاسخگو باشد و اين نكته روشني است كه جمله «والذي تولّي كبره منهم له عذاب عظيم» به صراحت آن را بيان ميكند، و اين خود نشان ميدهد كه در اين توطئه يك نفر نقش اصلي را بازي كرده است و در واقع نقطه آغاز و صحنهگردان آن بوده است و حداقل اينكه بيشترين تلاش را در گسترش و تثبيت اين تهمت داشته است.
برخي گفتهاند كه اين شخص، فردي به نام عبداللّه ابيسلّول بود كه جريان را رهبري ميكرد. مردم به گرد او ميآمدند و او براي گسترش شايعه سخن ميگفت. از افراد ديگري نيز در اين زمينه نام برده شده است.(2) تعبير «تولّي» با توجه به ريشه لغوي آن، ميتواند اشاره به رهبري و صحنهگرداني اين توطئه باشد.
دفاع از قدرت و حرمت و قداست رهبري در جامعه بويژه شخصيت والاي پيامبر اكرم(ص)، وظيفهاي است كه دستاورد آن مستقيما متوجه خود جامعه و آحاد آن است و پرواضح است كه اين يك قاعده و اصل كلي و هميشگي ميباشد.
«لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خيرا و قالوا هذا إفك مبين»
اينها كه مرتكب اين گناه بزرگ شدند البته كه مسؤول عمل خويش ميباشند. اين جريان نيز در مجموع به نفع جامعه اسلامي تمام ميشد. ولي اينها چيزي از مسؤوليت عمومي جامعه و توقعي كه در چنين مواردي از آنان ميرود را كم نميكند. آنها تهمت زدند و رسوا گشتند ولي چندي توانستند دلهايي را به خود مشغول سازند، جمعي را محزون و نگران سازند و جامعه را به تلاطم بكشانند و اين نبود مگر به خاطر كوتاهي و سهل انگاري خود مردم. اين است كه در دومين آيه مورد بحث، با اينكه در آيه نخست تأكيد شده است كه اين جريان به خير شما بود، ولي با اين حال با ظرافت تمام به نكوهش آن مسلمانان ميپردازد كه چرا رشد لازم را نداشته و در اين جريان به وظيفه ايماني خويش كه گمان نيك در باره برادر و خواهر مؤمن است عمل نكردند و اين شايعه را به عنوان تهمتي روشن دفع ننمودند. از يك جامعه اسلامي رشديافته انتظار ميرود در برخورد با جريانات مشكوك و دسايس احتمالي، هوشياري و متانت خود را حفظ كند و از اينكه ناخواسته ابزار دست دشمن قرار گيرد، پرهيز نمايد.
لازمه ايمان اسلامي در يك جامعه رشديافته اين است كه زنان و مردان مؤمن، نسبت به يكديگر گمان خير داشته باشند و اگر مواجه با قضيهاي ميگردند كه آبرو و حيثيت فرد يا جمعي را به مخاطره انداخته است با احتياط كامل برخورد كنند؛ بويژه اگر موضوعي است كه به حيثيت و مصلحت كل جامعه برميگردد. افراد و جريانات هر چه از موقعيت بالاتر و نقش حساستري در جامعه اسلامي برخوردار باشند، از يك سو بيشتر در معرض غرضورزيها و دشمنيها ميباشند و در نتيجه هدف تهمت و شايعهپراكني قرار ميگيرند، و از سوي ديگر، خدشه و ضربه حيثيت و شخصيت آنان خسارت بيشتري را متوجه جامعه خواهد كرد. از اينرو به صرف احتمال و حتي گمان نميتوان به داوري در باره شخصيت اين و آن نشست و يا بدتر از آن، تلاش در جهت رشد بيشتر شايعه نمود.
اين آيه شريفه خطاب به مسلمانان يادآور ميشود كه شما مردان و زنان مؤمن، چرا وقتي اين تهمت را شنيديد دچار بدگماني شديد و گمان خير در باره يكديگر نبرديد و نگفتيد كه اين دروغ آشكاري است!
نكته قابل توجه در اين آيه، تغيير لحن سخن از حالت «خطاب» به حالت «غياب» است. يعني با اينكه شروع آيه با اين تعبير است كه «چرا وقتي آن را شنيديد» ولي در ادامه با آوردن كلمه «مؤمنون» و «مؤمنات» به جاي ضمير خطاب، لحن كلام را عوض ميكند؛ به اين بيان كه «چرا وقتي آن را
همواره افراد و جرياناتي وجود دارند كه به هر دليل منافع خويش را در هتكحرمت و ضربه زدن به جايگاه والاي رهبري و شخصيتهايي كه در موضع زعامت و مديريت جامعه قرار دارند ميبينند امّا مسؤوليتي كه توده مردم بر اساس وظيفه اسلامي و به اقتضاي ايمان الهي خويش دارند ايستادگي در مقابل اينها است.
شنيديد، مردان و زنان باايمان نسبت به خودشان گمان خير نبردند و نگفتند اين تهمت آشكاري است!»
علت اين تغيير، تفهيم اين نكته است كه مؤمنان كه در حقيقت به منزله جان يكديگرند و همگي يك پيكره را تشكيل ميدهند بايد به اقتضاي ايمان و باور دينياشان، نسبت به يكديگر گمان خير برند؛ پس چرا در اين توطئه گرفتار آمدند؟! مگر چنين نيست كه ايمان، طبيعتا مانع فحشاء و منكر، هم در گفتار و هم در كردار است؟ آن كه خود مؤمن است و مرتكب فحشاء و منكر نميشود چگونه است كه نسبت به مؤمنان ديگر گمان بد ميبرد؟! ايمان اسلامي ميطلبد كه نه تنها گرفتار چنين گمانهاي سوئي نشود، بلكه در صدد مقابله با آنها نيز بر آيد.
نكته ديگري كه در اين آيه قابل توجه است اين است كه آيه شريفه در اينجا مستقيما به لزوم گمان خير در باره همسر پيامبر اكرم (ص) و دفاع از او، نپرداخته است. تعبيري كه به كار رفته كلمه «انفهسم» است. يعني گمان نيك در باره خودهاشان. و اين خود يادآور دو نكته اساسي در روابط و مناسبات اجتماعي مسلمانان ميباشد:
1ـ ايمان اسلامي، يكايك مؤمنان را به يكديگر پيوند ميدهد و تبديل به يك پيكر مينمايد؛ به گونهاي كه همه بايد ديگر مؤمنان را از خود بدانند.
2ـ هدايت و رهبري پيامبر اكرم (ص) موضوعي است از خود مردم و به مصلحت آنان و سود آن متعلق به همه است. خدشهدار كردن اين جايگاه و هتك حرمت آن، ضربهاي است كه متوجه خود جامعه ميشود، و دفاع از قدرت و حرمت و قداست رهبري در جامعه بويژه
شخصيت والاي پيامبر اكرم(ص)، وظيفهاي است كه دستاورد آن مستقيما متوجه خود جامعه و آحاد آن است و پرواضح است كه اين يك قاعده و اصل كلي و هميشگي ميباشد. البته همواره افراد و جرياناتي وجود دارند كه به هر دليل منافع خويش را در هتكحرمت و ضربه زدن به جايگاه والاي رهبري و شخصيتهايي كه در موضع زعامت و مديريت جامعه قرار دارند ميبينند امّا مسؤوليتي كه توده مردم بر اساس وظيفه اسلامي و به اقتضاي ايمان الهي خويش دارند ايستادگي در مقابل اينها است.
«لو لا جاؤوا عليه بأربعة شهداء فاذ لم يأتوا بالشهداء فأولئك عنداللّه هم الكاذبون»
در سوّمين آيه، دوباره سخن را متوجه تهمتزنندگان ميكند؛ با تأكيدي دوباره بر خلافگويي آنان و در جهت زدودن بيشتر گمان سوئي كه در برخي اذهان پيدا شده است، و با اين بيان به جنبه شرعي و قضايي مسأله ميپردازد و يادآور ميشود كه اگر اينها در گفته خود صادق بودند، چرا شهود لازم را اقامه نكردند؟
شايعاتي اين چنين با توجه به تلاش حسابشدهاي كه عوامل شايعهپرداز به كار ميبندند و با توجه به زمينه رشد و تأثيرگذاري كه در جامعه وجود دارد، طبعا آثار زيانباري را در اذهان بر جاي ميگذارد. اين آثار هرچند به راحتي در ذهن و انديشه بسياري از مردم شكل ميگيرد، امّا زدودن آن به راحتي شكلگيري آن نيست و تلاش مضاعفي را ميطلبد. همواره تخريب، آسانتر از ساختن و اصلاح است. اين است كه قرآن كريم اين رويداد تلخ اجتماعي و تأثيرات منفي آن در اذهان جامعه و احتمال تكرار مجدد آن را به سادگي رها نميكند و به يك تكذيبيه و نكوهش بسنده نمينمايد. بلكه به ظرافت و تأكيد تمام به جنبههاي مختلف قضيه ميپردازد تا علاوه بر زدودن آثار منفي اين رويداد زمينههاي رشد مجدد آن را به حداقل برساند. از جمله در سوّمين آيه مورد بحث به هدف ادامه يك ملاك شرعي يادآور ميشود كه اينان كه به چنين ايراد اتّهامي دست زدند چرا چهار گواه بر آن نياوردند! حال كه بر مدّعاي خود شهود لازم را نياوردند، اينان شرعا محكوم به دروغگويي و افترا ميباشند زيرا ادّعاي بدون دليل و ايراد اتهام بدون بيّنه شرعي، حكم كذب و افترا دارد. اينها در پيشگاه خداوند افرادي دروغگو به شمار ميروند، بنابراين، مستحق حدّ قذف ميباشند.
اينك با توجه به توضيحاتي كه گذشت ميتوانيم سه آيه مورد بحث در اين قسمت را اين گونه ترجمه كنيم:
«همانا، كساني كه آن دروغ بزرگ را آوردند، دستهاي همداستان از خود شمايند. شما مؤمنين، اين دروغ را شرّي براي خودتان مپنداريد، بلكه آن، براي شما خير است. هريك از آنان، گناهي را سزاست كه كسب كرده است و آن كس از اينان كه عهدهدار بخش عمده اين دروغ بود برايش عذابي بزرگ است. چرا زماني كه شما اين دروغ را شنيديد مردان و زنان باايمان، نسبت به خودهاشان گمان خير نبردند، و نگفتند اين دروغي آشكار است؟! چرا اينها بر اين دروغ خود چهار شاهد نياوردند؟! بنابراين، وقتي اين شهود را نياوردند، در پيشگاه خداوند، اينها دروغگويند.»
1ـ الميزان، ج15، ص104.
2ـ از جمله مسطح بناثاثه و حسان بنثابت.
1. الميزان,jeld=15,safhe=104
2.